سنگین کام میگری مرد ... در این سرمای خیابان به یاد کدام عشق ،خاطراتت را دود میکنی ...!!!
مرهم دَرد مـَـرد ،گریه کردن نیست . . .
در آغوش گرفتن یا در آغوش رفتن نیست ! مرد که دَرد دارد پاهایش به کار می افتد . . . قدم می زند و پا میگذارد بر همه چیز !
ترجیح میدهد به جز خودش با کسی حرف نزند . . . مرد که غمگین است با خودش زمزمه می کند،
ناگفته های انباشته شده در ذهن و دلش را ! ولی افسوس،پیاده روی ام را به حساب سرخوشی گذاشتند و . . . با خود حرف زدنم را دیوانگی ! به راستی دَرد مـَـرد را کسی نمی فهمد . . . حتی مـَـرد دیگری !
دستــــانم از تو زِبرتر و پهن تر است... صورتم ته ریشى دارد... قلبم به وسعـــتِ دریــــا.... جـــاىِ گریـــــه كردن به بالكن میروم و سیـــــگار دود میــــكنم....
من با همــــان دستان پهن و زبرتورا نوازش میكنم.... با همان صورت ناصاف و ناملایم تورا میبوسم و تو آرام میشوى.... آنقــــدر مرا نامــــرد نخوان.... آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتم را نسنج...
فقط به من "نــــخ بده" تا زمین و زمان را برایت بدوزم..... فقــــط با من روراست باش تا دنیا را به پایت بریزم.....